کتاب درباره چیست؟
تکنولوژی و بهره وری جامعه و فرهنگ در آینده
کتاب تمرکز ربوده شده در سال 2022، توسط یوهان هاری نوشته شده است. او از یک مشکل رایج در زندگیاش رنج میبرده: کاهش دامنه توجه و تمرکز. او در این کتاب اشاره میکند که نمیتوانست روی چیزهای زیادی به جز توییتر و اخبار آنلاین تمرکز کند. در طول سه سال، هاری تلاش می کند تا دلایل اصلی این مشکل را شناسایی کند و طی این مدت کشف میکند که کل جهان تحت تأثیر یک بحران جمعی است. هاری دلایلی را که در پشت تمرکز ربودهشده قرار دارند، از رسانههای اجتماعی گرفته تا فرهنگ بهرهوری، شناسایی میکند و به این فکر میکند که چگونه میتوانیم تمرکزی که از ما دزدیده شده را پس بگیریم.
درباره ی نویسنده
یوهان هاری روزنامه نگار و نویسندهی کتابهایی با موضوعات مختلفی مانند جنگ با مواد مخدر تا بیماریهای روانی است که در صدر فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز قرار گرفتهاند و به 38 زبان ترجمه شدهاند.
چگونه توانایی تمرکز را از دست دادیم و چگونه میتوانیم آن را برگردانیم؟
احتمالا تا به حال تجربه کردهاید که آماده برای کار نشستهاید و ناگهان یک پیامک دریافت میکنید. همانطور که در حال پاسخ به پیامک هستید، نوتیفیکیشن یک خبر ظاهر میشود و حالا به خواندن خبر مشغول میشوید. اما همانطور که در نیمه راه خواندن تیتر هستید، یک نوتیفیکیشن دیگر دریافت میکنید. فردی عکسی را که دیشب پست کردهاید لایک کرده است. پس از بررسی اینکه چه کسی بود، متوجه میشوید که آنها نیز عکسهای جدیدی پست کردهاند. همانطور که درحال نگاه کردن به تصاویر هستید، یک نوتیفیکیشن دیگر به صدا در میآید. صبر کنید. چیکار میکردید؟ اوه، درست است، داشتید کار میکردید!
اگر میپرسید چه بلایی بر سر تمرکزتان آمده است، تنها نیستید. در مجموع، به نظر می رسد که دامنه تمرکز ما با سرعت نگران کننده ای در حال کاهش است و هر سال، حواسپرتیها و وقفههای بیشتری هم دارد اضافه میشود.
متأسفانه این اتفاق، تصادفی نیست. از سیلیکون ولی تا محیط محل کارمان، نیروهای خارج از کنترل ما دائماً در تلاش هستند تا توانایی ما برای تمرکز عمیق و مقاومت در برابر حواسپرتی را کاهش دهند.
اما چطور شد که به اینجا رسیدیم؟ آیا راهی برای فرار از این مارپیچ سرگیجه آور حواسپرتی وجود دارد؟ اینها سوالاتی است که ما در خلاصه کتاب تمرکز ربوده شده توسط یوهان هاری به آنها خواهیم پرداخت. پس دستگاههای خود را روی حالت هواپیما قرار دهید و سعی کنید برای کشف این داستان بحرانی که به مقیاس جهانی رسیده، تمام توجه خود را به این پنج نکته معطوف کنید.
در این نکات خواهید آموخت:
- چگونه رسانههای اجتماعی برای کاهش تمرکز شما طراحی شدهاند؟
- آزمایشات حیوانی در دهه 1950 چه ارتباطی با دکمه «لایک» اینستاگرام دارد؟
- چرا صرف زمان کمتر در محل کار ممکن است بهره وری شما را افزایش دهد؟
فهرست مطالب تمرکز ربوده شده
در سال 2016، سون لمان، استاد دانشگاه فنی دانمارک، دقیقاً همین مشکل را داشت. توانایی او برای تمرکز عمیق رو به کاهش بود و بیش از هر زمان دیگری در معرض حواس پرتی قرار میگرفت. او پژوهشی را انجام داد تا متوجه شود که آیا واقعاً شواهدی برای اثبات سوء ظن او وجود دارد یا خیر.
او و تیمش با تجزیه و تحلیل معیارهای مختلف در پلتفرمهای آنلاین، به نتیجه جالبی رسیدند. در سال 2013، موضوعات مختلف به طور متوسط 17.5 ساعت در توییتر ترند میشدند تا اینکه مردم علاقه خود را از دست میدادند و به سراغ موضوع جدیدی میرفتند. تا سال 2016، این میزان به 11.6 ساعت کاهش یافت. این کاهش شش ساعته تنها در سه سال اتفاق افتاد. آنها نتایج مشابهی را در پلتفرمهایی مانند گوگل و ردیت ثبت کردند. به طور خلاصه، هر چه زمان بیشتری را در فضاهای آنلاین سپری کرده باشیم، دامنه تمرکز ما کمتر میشود.
آیا واقعاً فقط اینترنت تمرکز ما را از بین می برد؟
بله اما درعین حال خیر!
لمان هر کتابی را که از دهه 1880 تا امروز را که در پلتفرم «Google Books» آپلود شده، جزیه و تحلیل کرد. او دریافت که این پدیده قبل از اینترنت نیز بوده است به طوریکه در هر دهه، موضوعاتی پرطرفدار و سپس با سرعت فزایندهای محو میشدند.
البته مطالعه لمان به جای اینکه جامع باشد، بیشتر وجه اخباری دارد و اندازهگیری این معیارها راه قطعی برای بررسی میزان تمرکز ما نیست. اما اگر فرضیه او را بپذیریم ، سؤال بعدی این است که چرا این اتفاق رخ داده؟
تعیین دقیق علت آن دشوار است، اما رابرت کولویل علت آن را «شتاب بزرگ» مینامد.
اساساً نحوه دریافت اطلاعات در حال افزایش است. به عنوان مثال، در قرن نوزدهم، ممکن است روزها طول میکشید تا اخبار انتشار یابد اما فناوریهایی مانند تلگراف، رادیو و تلویزیون سرعت انتشار اطلاعات را افزایش دادند. علاوه بر این، راههای ورودی اطلاعات به ما چندین برابر شده است. در سال 1986، در کشورهای غربی در هر روز به طور متوسط معادل 40 روزنامه منتشر میشد. تا سال 2004، این رقم به 174 روزنامه افزایش یافت. امروزه این رقم به طور حتم بسیار بالاتر است و البته اینترنت به طور غیرقابل انکاری این شتاب را افزایش داده است. این روزها اطلاعات نه تنها همیشه در دسترس ماست بلکه از طریق نوتیفیکیشنها و اعلانهای بیوقفهای که از لپتاپها و گوشیهای هوشمند میآید، در زندگی ما نفوذ کرده است.
ولی مغز ما با این شتاب هماهنگ نشده و تحقیقات نشان میدهد که هرگز هم هماهنگ نخواهد شد. تحقیقات در زمینه تندخوانی نشان می دهد که مغز توانایی محدودی برای پردازش سریع اطلاعات دارد و همانطور که عصب شناسان اشاره می کنند ظرفیت شناختی مغز انسان در 40 هزار سال اخیر تغییر قابل توجهی نکرده است با این حال، مقدار اطلاعاتی که ما در مغز خود وارد میکنیم، افزایش یافته. بنابراین عجیب نیست که گاهی اوقات تمرکز کردن دشوار میشود.
این واقعیت که فیسبوک، اینستاگرام، توییتر و دیگر پلتفرمهای آنلاین وقت شما را میخورند، یک ضعف طراحی نیست بلکه آنها قرار است اعتیاد آور باشند. به همین دلیل است که سیلیکون ولی مشتریان خود را «مصرف کننده» مینامد. این طراحی در پژوهشگاه فناوری دانشگاه استنفورد ایجاد شده است. در اوایل دهه 2000، آنها این سوال را مطرح کردند که آیا میتوان نظریههای روانشناسان رفتارگرایی را در اپلیکیشنها وارد کرد و به عبارت دیگر، آنها میخواستند بدانند که آیا فناوری میتواند رفتار انسان را تغییر دهد یا خیر. پاسخ، همانطور که ممکن است حدس زده باشید، بله بود!
به طور مثال بی اف اسکینر یکی از روانشناسان رفتارگرایی است که به خاطر آزمایشهایی که روی موشها انجام داد، مشهور است. او یک موش را درون یک جعبهی دارای دکمه قرار داد. در ابتدا موش هیچ علاقه ای به فشار دادن دکمه که هیچ معنایی برای او نداشت، نشان نمیداد. در مرحلهی بعد هر بار که موش دکمه را فشار می داد، اسکینر با یک تکه غذا به او پاداش میداد. اسکینر مشاهده کرد که موش فشار دادن دکمه را تکرار میکند. این آزمایش نشان داد که جوایز به حیوانات انگیزه می دهد تا کارهایی را انجام دهند که هیچ معنایی برای آنها ندارد.
این آزمایش اسکینر الهام بخش طراحی گزینههای اشتراک گذاری، لایک و کامنت در پلتفرمهای انلاین است. درواقع آن شکلکها و قلب و دکمههای ریتوییت طراحی شدهاند تا ما به گونهای اعتیادآور از رسانه های اجتماعی استفاده کنیم و مدت بیشتری درگیر فضای مجازی باشیم. اما این دکمهها تنها یکی از چندین عناصر طراحی هستند که ما را آنلاین نگه میدارند.
یکی دیگر از آنها «اسکرول بی نهایت» است. در گذشته سایتها اغلب از چندین صفحه تشکیل میشدند و صحفه بندی شده بودند که وقتی به انتهای یکی رسیدید، باید فعالانه روی صفحه بعد کلیک میکردید. امروزه هم صفحات وب همچنان اینگونه هستند اما آزا راسکین قابلیت «اسکرول بینهایت» را اختراع کرد. «اسکرول بی نهایت»، بارگذاری پیوسته محتوا با کمترین دخالت کاربر است. در واقع برای دیدن نتایج بیشتر، نیاز نیست کاربران روی اعداد صفحهبندی کلیک کنند، بلکه تنها کافی است اسکرول کنند تا نتایج بیشتر نمایان شوند. این قابلیت اکنون در هر پلتفرم رسانهی اجتماعی دیده میشود و این تصور را ایجاد میکند که محتوای بیپایانی در آن پلتفرم وجود دارد.
اگر لایکها و اشتراکگذاریها کاربران را به آنلاین ماندن طولانیتر تشویق میکند، اسکرول بینهایت کاربران را تشویق میکند تا همیشه آنلاین بمانند!
راسکین تخمین میزند که اسکرول بینهایت کاربر را وادار میکند تا 50 درصد زمان بیشتری را در پلتفرمهایی مانند فیسبوک و توییتر صرف کند. البته او از اختراع خود پشیمان شده است. در ابتدا فکر میکرد که قابلیت «اسکرول بی نهایت» کارآمد است اما وقتی متوجه شد که چگونه عادات آنلاین انسانها از جمله خودش را تغییر میدهد، دچار مشکل شد. 0
مدل کسب و کار بیشتر این پلتفرمها براساس زمان یا به قول خودشان، تعامل است. یعنی اینکه کاربر چقدر زمان صرف تعامل با آن پلتفرم میکند. این همان روشی است که شرکتهای فناوری برای سنجش موفقیت خود استفاده میکنند، یعنی نه براساس پول، بلکه براساس دقیقه. اما پول نیز نقش دارد. زیرا هر چه مدت زمان بیشتری را صرف تعامل با آن محصول کنید، شرکتها شانس بیشتری برای فروش تبلیغات دارند. هرچه بیشتر درگیر شوید، شرکتهای بیشتری رفتار شما را دنبال میکنند و نمایهای میسازند که بهطور منحصربهفردی طراحی شده تا شما را با تبلیغات خاص هدف قرار دهد. ما به پلتفرمهایی مانند فیس بوک و اینستاگرام مبلغی نمیپردازیم بلکه یک کالای گرانبهاتر را هزینه میکنیم: تمرکز و زمانمان را!
در سیلیکون ولی نیز، زمان برابر است با پول. پول مال آنهاست اما زمان و توجه متعلق به شماست.
پلتفرمهای آنلاین تمرکز ما را از بین میبرند و از یکی از با ارزشترین منابع ما، یعنی تمرکزمان، برای منافع مالی خود بهرهبرداری میکنند. اما همین پلتفرمها میتوانند در جامعه نیروی خوبی باشند و به پیشبرد کارهای همگانی کمک کنند.
برای درک بهتر این قابلیت، بیایید به محله فقیرنشین آلمائو در ریودوژانیرو برزیل سفر کنیم. دولت برزیل رویکردی ستیزه جویانه به این محلهی شلوغ و کم درآمد دارد و به طور معمول تانکهایی را برای سرکوب ناآرامیها به این منطقه اعزام میکند. پلیس برای سرکوب مردم عادی شلیک میکند و وقتی به بچههای بیگناه شلیک میکند، مواد مخدر یا اسلحه کنار جنازه کودکان میگذارد تا ادعا کند که درحال دفاع از خود شلیک کرده است.
راول سانتیاگو ساکن آلمائو است و صفحهای به نام « مجموعه پاپو رتو » در فیسبوک دارد که فیلمهایی از تیراندازی پلیس به مردم بیگناه را پخش میکند. این صفحه بسیاری از ساکنان فقیرنشین در برزیل را برانگیخت تا علیه رفتار پلیس اعتراض کنند. همچنین باعث تغییر افکار عمومی نسبت به محلههای فقیرنشین شد.
اما شرایط دوباره تغییر کرد و وضعیت محله آلمائو از زمان انتخاب رئیس جمهور راستگرای افراطی برزیل، ژایر بولسونارو، بدتر شده است. نکته اینجاست: پیروزی بولسونارو می تواند تا حدودی به فیس بوک نیز نسبت داده شود. رسانههای اجتماعی مملو از محتوای کمپین انتخاباتی بولسونارو شد و در نهایت باعث شد او برای ریاست جمهوری انتخاب شود. پس میبینیم چیزی که میتواند مار را متحد کند توانایی جدا کردن ما را نیز دارد!
حالا دوباره برویم سراغ اسکرول بینهایت که به طور پیوسته محتوا را بارگزاری میکرد و بر اساس الگوریتمی طراحی شده تا محتوایی را به ما ارائه دهد که طولانیتر در آن پلتفرم بمانیم.
طبیعتا رها شدن از محتوای آرام و مثبت آسانتر است اما اگر محتوایی بحثبرانگیز و جنجالی باشد تمایل ما برای جستجو بیشتر میشود. درواقع این یک پدیده روانشناختی به نام سوگیری منفی است. یعنی تجربیات منفی بیشتر از تجربیات مثبت بر ما تأثیر میگذارد. بنابراین به نفع رسانه های اجتماعی است که کاربران خود را به معنای واقعی تحریک و متاثر کنند.
الگوریتمها تعهد اخلاقی ندارد آنها فقط کد هستند اما افرادی که در معرض آنها هستند، احساس، باور و قضاوت میکنند. برخی از افراد هرچه بیشتر در معرض اطلاعاتی نادرست قرار بگیرند، آن اطلاعات طبیعیتر و حتی معتبرتر به نظرشان میرسد. یک مطالعه در سال 2018 روی مبارزان راستگرای افراطی در ایالات متحده نشان میدهد که اکثریت آنها ابتدا در یوتیوب رادیکال و افراطی شده بودند.
شاید شما با اطلاعات نادرست درگیر نشوید یا حتی وقتی از آنچه در اینترنت دیدید عصبانی شوید و از آن پلتفرم خارج شوید و یا ممکن است تلاش کنید که توجه خود را صرف محتوای تحریکآمیز و بحث برانگیز نکنید. اما آن محتواها همچنان روی شما تاثیر میگذارند.
زمانی که پلتفرمهای آنلاین به محتواهای تفرقهانگیز اهمیت میدهند، نیروی ما را به عنوان یک جامعه برای تمرکز بر مسائلی که اهمیت زیادی دارند و درواقع قدرت توجه جمعی ما را را از بین میبرند.
در دهه 70 میلادی، دانشمندان کشف کردند که سوراخی در لایه اوزون وجود دارد. این حفره به دلیل استفاده بی رویه از یک ماده شیمیایی به نام CFC ایجاد شده که معمولاً در اسپریهای مو استفاده می شود. دانشمندان هشدار دادند که اگر حفره اوزون بزرگتر شود، لایهای که ما را دربرابر اشعههای خورشید ایمن نگه میدارد ازبین میرود و زندگی موجودات در زمین به خطر میافتد. بنابراین فعالان محیط زیست علیه استفاده از CFC ها مبارزه کردند. آنها توانستند شهروندان را متقاعد کنند که به این کمپین بپیوندند و در نهایت به قدری به دولتها فشار آوردند که استفاده از CFC ها ممنوع شد. این یک داستان موفقیت آمیز توجه جمعی در حوزه محیط زیست است. اما اگر ما توجه جمعی خود را متمرکز نمیکردیم، ممکن بود نتیجه متفاوت باشد.
رسانه های اجتماعی میتوانند نیروی قدرتمندی برای کارهای خوب و مهم باشند اما پلتفرمهایی مانند فیسبوک از توجه ما سوء استفاده میکنند و باعث مهار نیروی ما میشوند و تفرقه و جنجال ایجاد میکنند.
اخیراً فیسبوک تحقیقی داخلی به نام « Common Ground» با هدف کشف این که آیا الگوریتمهای این شرکت واقعاً اطلاعات نادرست و جنجالی را برای درگیر کردن بیشتر کاربران ترویج میکنند یا خیر. بر اساس گزارشها، مشخص شد که: «الگوریتمهای ما از قوهی تمرکز مغز انسان برای تفرقه استفاده میکند.»
با این حال، فیس بوک در مورد این یافته نگران کننده کار خاصی انجام نداده است. ما نیز کاری انجام ندادیم و مشغول اسکرول کردن در رسانههای اجتماعی هستیم!
در همین لحظه در حال انجام چند کار هستید؟ فقط درحال خواندن این متن یا همزمان درحال گپ زدن با هم اتاقی یا شریک زندگیتان، پختن شام و...؟
تا الان گفتیم که برای تمرکز، دسترسی خود به دستگاهها و فضای آنلاین را کاهش دهیم اما این تمام موضوع نیست. یک نقص اساسی در روشی که ما «تمرکز» را چارچوب بندی می کنیم وجود دارد.
ما در یک جامعه مصرفگرای شتابزده زندگی میکنیم. جامعهای که برای سرعت و خروجی کار ارزش زیادی قائل است. در این شرایط، ما تشویق میشویم که تمرکز خود را بر روی چندین کار به طور همزمان بگذاریم تا به نتایج فوری برسیم. پس چرا اینجا از توزیع تمرکز خود روی چندین کار منع میشویم؟
همانطور که مشخص است، انسانها در انجام چند کار همزمان واقعا بد هستند. کلمه "مالتی تسک" توسط دانشمندان رشته کامپیوتر در دهه 60 میلادی برای توصیف عملکرد کامپیوترهایی با چندین پردازنده ابداع شد اما هرگز قرار نبود این کلمه در مورد انسانها استفاده شود. چراکه ما فقط یک پردازنده داریم: مغزمان.
وقتی چندین کار را هم زمان انجام میدهیم، مغز با سرعت فوق العاده بین آنها سوئیچ میکند. هنگامی که بین کارها سوئیچ میکنید یا زمانی که در وسط کار وقفه ایجاد میکنید، مغز شما نیاز به تنظیم مجدد دارد که همین سوئیچ عملکرد ذهنی شما را کاهش میدهد. هیولت پاکارد در این زمینه مطالعهای انجام داد: گروهی را که بدون وقفه کار میکردند، با گروهی که در طول انجام کارشان حواسشان پرت شده بود، مقایسه کرد. این مطالعه نشان داد که اعضای گروهی که حواسشان پرت شده بود به طور متوسط به کاهش 10 امتیاز هوشی در حین انجام کار دچار میشدند.
در فضای کاری که مالتی تسک بودن را نشانه اوج بهره وری میداند، حواس پرتی عملا تشویق میشود. ما دائما همزمان به ایمیلها پاسخ میدهیم، در گفتگوهای متعدد درباره پروژهها شرکت میکنیم و روی سه یا چهار صفحه رایانه مختلف کار میکنیم. در واقع، در ایالات متحده، کارمندان به طور متوسط 40 درصد از زمان خود را صرف انجام کارها به صورت همزمان میکنند.
خوشبختانه، یک پادزهر برای مالتی تسک بودن و پرورش تمرکز عمیق وجود دارد.
روانشناس میهای چیکسِنتمیهایی برای اولین بار این حالت را شناسایی کرد که آن را " غرقگی" (Flow) نامید. چیکسِنتمیهایی بیان میکند که زمانی که شما در حال انجام کاری به حالت غرقگی میرسید، چنان جذب آن کار میشوید که تمام حس اطراف خود را از دست میدهید و میتوانید به چاه عمیقی از تمرکز درونی دست پیدا کنید.
اگر تا به حال آنقدر روی چیزی متمرکز شده اید، چه صخره نوردی، برنامه نویسی، نقاشی، یا صرفاً انجام یک پازل، که زمان را از دست بدهید، در این صورت در حالت غرقگی بودهاید. در غرقگی ، تمرکز شما عمیق تر میشود و به مراتب کمتر در معرض حواس پرتی قرار میگیرید.
خبر خوب این است که اگر چند شرط کلیدی را رعایت کنید، می توانید به حالت غرقگی برسید.
- کاری که انجام میدهید باید ذاتاً پاداشدهنده باشد. وقتی در غرقگی هستید، در فرایند انجام آن کار غوطهور میشوید بنابراین تا زمانی که علاقه زیادی به آن کار نداشته باشید، بعید به نظر میرسد که به غرقگی دست یابید.
- این کار باید آنقدر چالش برانگیز باشد که توجه کامل شما را به خود جلب کند. اما نه آنقدر سخت که وسوسه شوید از آن دست بکشید.
- در نهایت سعی کنید تک وظیفه باشید. برای استفاده از قوه تمرکز، باید تمام انرژی ذهنی خود را به سمت یک کار هدایت کنید.
افراد با عملکرد بالا مانند ورزشکاران، نوازندگان، و دانشمندان اغلب دستاوردهای خود را به توانایی خود در دسترسی به حالت غرقگی نسبت میدهند. اما در جامعهای که چندکاری یک فضیلت است و به سرعت و خروجی کار، بیشتر از تمرکز عمیق اهمیت میدهند، دستیابی به غرقگی برای افراد عادی سخت و سختتر میشود.
در دنیایی که با چندوظیفه بودن اشباع شده، اجرای اشکال مختلف تمرکز، مانند غرقگی، اقدامی سخت است. تا زمانی که در سیستمی زندگی و کار میکنید که شما را به انجام چندین کار همزمان تشویق میکند، بهرهوری را بر اساس چندوظیفگی امتیاز میدهند و شما را تشویق میکند که زمان بیشتری را در فضاهای آنلاینی که برای کاهش تمرکز شما طراحی شدهاند، سپری کنید، فعال کردن حالت هواپیما کار چندانی انجام نمیدهد. این خود سیستم است که باید تغییر کند.
خوشبختانه تغییراتی در خط فکری سیلیکون ولی رخ داده است؛ جایی که طراحان شروع به عقب نشینی از افزایش بحران عدم تمرکز کردهاند. مهندس سابق گوگل، تریستان هریس و آزا راسکین میخواهند شاهد ظهور یک رسانه اجتماعی مفید از خاکستر بحران تمرکز فعلی ما باشند.
رسانه های اجتماعی برای ربودن تمرکز ما طراحی شده اند اما هریس و راسکین عقیده دارند که می توان دوباره پلتفرمی طراحی کرد تا تمرکز ما را برگرداند.
این چشم انداز جدید رسانه های اجتماعی چگونه خواهد بود؟ آنها چند ایده دارند:
ابتدا قابلیت «اسکرول بی نهایت»، همه آن قلبها، لایکها و اشتراکگذاریها حدف میشوند. در عوض میتوانید روزانه خلاصهای از آنچه در آن پلتفرم اتفاق افتاده است دریافت کنید که این هم به گونهای طراحی شده که شما را از چک کردن چندین بار در روز منصرف کند. میتوانید مدت زمانیکه میخواهید در پلتفرم آنلاین باشید را در اپلیکیشن تنظیم کنید. آیا می خواهید گیاهخواری را تجربه کنید؟ این پلتفرم می تواند شما را با گروههای آنلاینی که دستور العملهای گیاهخواری را به اشتراک می گذارند، مرتبط کند. نگران تغییر آب و هوا هستید؟ این پلتفرم میتواند شما را با گروههای فعال محلی، چه در فضای مجازی و چه آفلاین، مرتبط کند. به طورکلی میتوان از قدرت فناوری برای تأثیرگذاری بر رفتار انسان در جهت اهداف خوب استفاده کرد.
البته این طرح هنوز به واقعیت تبدیل نشده اما در سرتاسر جهان، کارهایی علیه بحران توجه جمعی ما دارد انجام میشود و نتایج الهامبخشی را هم درپی داشته است. مثلا پرپتال گاردین، یک شرکت نیوزلندی است که یک هفته کاری را به چهار روز تقلیل داده است. از آن زمان کارمندان تعادل بهتری بین کار و زندگی، توانایی تمرکز عمیق برای مدت طولانیتر و کاهش حواس پرتی را گزارش کردهاند.
روزها و هفتههای کاری کوتاهتر، تمرکز عمیق را امکانپذیر میسازد و این طرح کارمندان را تشویق میکند تا از حواسپرتیهایی مانند چک کردن مخفیانه رسانههای اجتماعی در محل کار خودداری کنند. مثلا زمانی که یکی از کارخانههای تویوتا در گوتنبرگ روز کاری خود را دو ساعت کاهش داد، کارگران 114 درصد توانایی قبلی خود تولید کردند و کارخانه 25 درصد سود بیشتری را گزارش کرد.
در فرانسه، پزشکان اعتقاد دارند که روزها و هفتههای کاری طولانی تر باعث بحران سلامت در انسان میشود. پزشکان فرانسوی نسبت به افزایش تعداد بیمارانی که «فرسودگی شغلی» را تجربه میکنند، نگرانند و این نگرانیها را به دولت منتقل کردند. اکنون شرکتهایی با بیش از 50 کارمند باید به طور رسمی در مورد محدودیتهای هفته کاری خود فکری بکنند به این معنی که مثلا ارسال ایمیل یک رئیس فرانسوی به کارکنان خود در آخر هفته غیر قانونی است.
البته شاید همه اینها در ابعاد بزرگ، تغییرات کوچکی باشند اما نشان میدهند که راه حلهایی برای این بحران توجه جمعی وجود دارد و ما می توانیم تمرکز خود را دوباره پس بگیریم.
پیام کلیدی این نکات:
درپی افزایش سرعت زندگی و سرعت ارتباط ما، دامنه تمرکز ما در حال کاهش است. اینترنت، به ویژه برنامهها و پلتفرمهایی که تمرکز ما را به خود جلب میکنند، این کاهش تمرکز را افزایش داده است و این به دلیل نقص یا ضعف ما نیست بلکه بیشتر این روش های جلب توجه، عمدی هستند. آنها دقیقاً برای این طراحی شدهاند که حواس شما را پرت کنند. برای مبارزه با آنها به تغییرات سیستماتیک در مقیاس بزرگ نیاز داریم و همچنین در سطح فردی، تغییراتی از طرف طراحان فناوری که در وهله اول این سیستم ها را اختراع کردند.
و در آخر به یک توصیه دیگر هم توجه کنید:
خیلی سعی نکنید روی کارتان تمرکز کنید در عوض به ذهنتان اجازه دهید که بگردد.
انجام ندادن یک کاری خودش شکل جالبی از تمرکز است زیرا خلاقیت شما را افزایش میدهد و باعث میشود ارتباطات و تداعیهای ذهنی غیرمنتظرهای در ذهنتان ایجاد شود. هر چه بیشتر افکارتان را آزاد کنید، ذهنتان تداعیهای غیرمنتظرهای برایش ایجاد میشود که ممکن است به بازیابی تمرکز از دست رفته کمک کند.