هفت راز سرمایه گذاری مانند وارن بافت
مری بافت
تکنیک های سرمایه گذاری وارن بافت و استراتژی های ثابت شده وی برای موفقیت طولانی مدت
این کتاب درباره چیست؟
پول و سرمایه گذاری
کتاب هفت راز ثروتمند شدن وارن بافت (۲۰۱۹) خلاصهای مفید از مهمترین رازهای اساسی "سرمایهگذاری مانند یک حرفه ای" را به شما ارائه میدهد.
بسیاری از نکات این کتاب کنکاش در اصول پایه سرمایهگذاری ارزشی میباشد. این نکات سالیان سال متدولوژی مورد استفاده وارن بافت برای سرمایهگذاری در بیزینسها بوده است.
درباره نویسنده
مری بافت یکی از نویسندگان سری کتابهای پرفروش «بافت شناسی(Buffettology )» است که تکنیکهای موفق وارن بافت را برای بیزینسها روشن و قابل فهم کرده است. او همچنین یک سخنران بسیار پرطرفدار و مشاور خیلی از بیزینسها میباشد. کتابهای وی شامل «اصول موفقیت وارن بافت» و «اسرار مدیریت وارن بافت» است.
سین سیه نویسنده، سرمایهگذار و متخصص بیزینس در بازارهای آسیایی نیز میباشد. کتاب دیگر او نیز «ماهیگیری با بافت» است.
چه چیزی در این کتاب مناسب من میباشد؟
آموزش سرمایهگذاری به برترین شیوه
وارن بافت یکی از معدود سرمایهگذاران بلندآوازه دنیاست البته او این جایگاه را در اولین سرمایهگذاریش در دهه ۱۹۵۰ و موفقیتهای سریع و رو به رشد در یک پرتفویی به ارزش میلیونها دلار به دست آورده. بافت یکی از ثروتمندترین افراد جهان است بنابراین جای تعجب نیست که مردم اغلب از وی توصیهها و نکات چگونه ثروتمندشدن را درخواست میکنند.
یکی از اشخاصی که شانس مطالعه و درک متدولوژی بافت یا به عبارت دیگر بافت شناسی را داشته، عروس سابق وی مری بافت است. وی همراه با سین سیه هفت راز مهم سرمایهگذاری موفق و طولانیمدت خصوصی را برای شما بیان کرده است.
در ادامه این نکات مهم را با هم میخوانیم:
- چرا خلق عادتهای جدید اولین قدم موفقیت است؟
- چگونه همزمان با طی کردن مسیر شایستگی، سود هم کسب کنیم؟
- چرا شرکتهای با ارزش گذاری پایین، فرصتهای عظیمی برای کسب ثروت خلق میکنند؟
فهرست مطالب هفت راز سرمایه گذاری مانند وارن بافت
به احتمال زیاد اگر اینجا به دنبال یادگیری نکاتی برای کسب ثروت هستید، انتظار تنها یک نکته آن هم درباره ساخت عادات خوب را ندارید. اما این جمله دقیقا اولین راز سرمایهگذاری وارن بافت است.
شما برای سرمایهگذاری به پول نیاز دارید اما قبل از اینکه به انتخاب سهام مناسب بپردازیم باید در مورد کنار گذاشتن هزینهها صحبت کنیم. اگرچه اصل لزوم پسانداز برای همه ما طبیعی بهنظر نمیرسد، اما یکی از مهمترین رازهای موفقیت است.
به همین دلیل است که باید به طور پیوسته و مداوم آن را تمرین کنید.
اما از کجا شروع کنیم؟ مرحله اول این است که 10 درصد از درآمد خود را کنار بگذارید و این پول را به یک حساب پسانداز جداگانه منتقل کنید یا آن را در جایی خارج از دسترس قرار دهید. یقینا وسوسه ناخنک زدن به حساب پسانداز، شما را آسوده نمیگذارد. پس با افتتاح حساب پس انداز، شروع به ساختوساز روی این پول کنید. به طور منظم و با هر چک حقوق به مقدار آن اضافه کنید.
اگر 10 درصد در حال حاضر برای شما کمی افراطی به نظر میرسد، ایده دیگری نیز وجود دارد: پسانداز افزایشی. این هفته یک دلار٬ هفته بعد دو دلار٬ هفته سوم سه دلار و به همین ترتیب کنار بگذارید. ممکن است برای شروع مبلغ زیادی بنظر نرسد، اما اگر با همین روند ادامه دهید، در مدت زمان یک سال به صورت میانگین 52 دلار در هفته پسانداز خواهید کرد.
شروع کوچک یک فعالیت و افزایش تدریجی انجام و تعهد به آن روشی آزمایششده و درست برای ایجاد یک عادت مثبت است.
کلیت اصلی ماجرا این است که همه چیز را قابل مدیریت، سازگار و منعطف نگه دارید. بسیاری از مردم با اهدافی که بیش از حد جاهطلبانه هستند فعالیتشان را شروع میکنند و تنها اندک زمانی بعد به اشتباه می افتند یا خسته میشوند و سقوط میکنند. درنتیجه این ماجرا راهی مطمئن برای از بینبردن یک عادت خوب است!
اما به جای اینها بیایید به عکس این قضیه فکر کنید یعنی ثابتقدم و روشمند عمل کنید و همزمان شاهد رشد حساب پساندازتان باشید.
حالا فکر میکنید برای پسانداز چقدر باید هدفگذاری کنید؟ یک قانون کاربردی این است که یک بودجه اضطراری ثابت برای پوشش هزینههایتان در زمانی که منبع درآمدی ندارید در نظر بگیرید. بعضی از مشاوران طرح پسانداز برای پوشش ده سال درآمد معمولی را توصیه میکنند.
علاوه بر این، تنظیم یک بیمهنامه برای موارد اضطرار مانند تصادف و درمان جراحات ناشی از آن لازم است.
یادتان باشید خرج کردن پول آسان است و هرکسی میتواند آن را انجام دهد اما افراد ثروتمند توانایی پسانداز و رشد پولشان را دارند.
دلیل اصلی اینکه چرا افرادی که در لاتاری برنده و یک شبه میلیونر میشوند و بعد ثروت خود را هدر میدهند این است که آنها عادتهایی که بتواند آنها را ثروتمند نگه دارد در خود توسعه ندادهاند.
این روزها واقعیت به قدری پیچیده و عجیب شده که شما میبینید در دنیا میتوان یک دلار را با قیمتی معادل یک چهارم آن خرید. حالا چند دلار حاضرید بخرید؟ معلوم است هر چقدر که بتوانید.
شاید شنیدن این حرف عجیب باشد اما با یک سرمایهگذاری خوب شدنی است. این جا است که به راز دوم میرسیم: سرمایهگذاری ارزشی.
این را دیدهاید که خیلی از سرمایهگذاران با حدس و گمان جلو میروند ولی افرادی مانند وارن بافت دارای متد و روش در سرمایهگذاری هستند. برای این افراد دو چیز مهم و تعیین کننده است: 1. ارزشی واقعی شرکت. 2. آیا قیمت سهام یک شرکت با ارزش آن مطابقت دارد یا خیر؟
وارن بافت این اصل را از بنجامین گراهام فرا گرفت. گراهام سالها عمر خود را صرف آموزش سرمایهگذاری ارزشی در مدرسه کسبوکار کلمبیا کرد، جاییکه بافت در اوایل دهه 1950 گامهای اولیه موفقیت را برمیداشت.
با مطالعه بازار و نگاه درست به اعداد و گزارشها، میتوانید شرکتهایی را که سهام آنها کمتر از ارزششان قیمتگذاری شده پیدا کنید. به عبارت سادهتر شما میتوانید بیزینسهایی را شناسایی کنید که ارزش آنها بیشتر از آن قیمتی که به فروش میرسند است.
درواقع حالا میرسیم به آن جملهای که در بالاتر گفتیم؛ شما شرکتی را که ارزش سهام آن یک دلار است با قیمتی معادل مثلا یک چهارم یک دلار یافتهاید.
وقتی بتوانید این اختلاف در ارزش و قیمت را در شرکتی پیدا کنید، میتوانید سرمایهگذاری در آن شرکت را محتمل بدانید.
اگر میگوییم احتمال چون در بازار سهان چیزی به اسم تضمین وجود ندارد اما طبق مطالعات زیادی که انجام شده، سرمایهگذاری در شرکتهای زیرارزش قیمتشان، یک استراتژی قوی است و این مطالعات مطمئنا گمانهزنیها یا جلورفتن با حس ششم را از رده خارج خواهد کرد.
ممکن است یک شرکت زیرارزش قیمتگذاری شده پس از سرمایهگذاری شما بیشتر از قبل ارزشش کم شود و این مسئله برای شما هزینه ایجاد کند. اینجاست که یکی دیگر از استراتژیهای بافت مطرح میشود: صبر. اغلب اوقات، ارزش واقعی شرکت در ابتدا شناسایی نمیشود ولی پس از مدتی سرمایه شما باز میگردد.
فرض کنید مقداری پول برای سرمایهگذاری ارزشی کنار گذاشتهاید. اما تعداد شرکتهایی که فهرست کردهاید زیاد هستند. از کدام یک شروع میکنید؟
این سوال را به صورت جدی از خود بپرسید. وارن بافت معروف است به امتناع از سرمایهگذاری در هر کسبوکاری که با آن آشنایی نداشته باشد.
بههمین دلیل است که او تمایل دارد تا جای ممکن از شرکتهای مرتبط با کامپیوتر و اینترنت دور بماند در عوض روی برندهایی مانند کوکاکولا و کرافت فودز و کسبوکارهایی مانند بانکها، خطوط هوایی و امریکن اکسپرس سرمایهگذاری میکند. بافت سهام شرکتهایی را میخرد که سازوکارشان را درک کند!
این بدان معناست که او میداند این شرکتها چه چیزی ارائه میکنند، چگونه کار میکنند و در نتیجه میتواند ارزش محصول یا خدمات آنها را ببیند.
بافت از عبارت " circle of competence(دایره صلاحیت)" برای توصیف جایی که علایق و سرمایهگذاریهایش با هم ادغام میشوند، استفاده کرده است. شما نیز میتوانید دایره صلاحیت خود را با پرسیدن چند سوال اساسی و منطقی در مورد علایقتان و درکی که از موفقیت کسبوکارها دارید شناسایی کنید.
با فهرست کردن انواع مشاغلی که برای آنها کار کردهاید شروع کنید. در حال حاضر در چه صنعتی هستید؟ آیا شرکت شما مشتریانی دارد که در زمینههای خاص و تخصصی فعالیت داشته باشند؟ آیا حرفه شما بینشی نسبت به صنایع خاص به شما داده است؟
در مرحله بعد، مشاغلی که تمایل به سرمایهگذاری در آنها دارید را فهرست کنید. برندهای مورد علاقه شما چیست؟ چه فروشگاهها یا شرکتهایی کیفیت موردنظر شما را دارند؟
در نهایت، زمینههای تخصصی و حتی سرگرمیهای خود را بنویسید. آیا زمانی که نوبت به آشپزی میرسد شما یک نابغه هستید؟ آیا به صخرهنوردی علاقه دارید؟ آیا شما بهترین برنامهنویس کامپیوتری هستید که میشناسید؟ اعترافکردن اشکالی ندارد! فقط تمام این موارد را یادداشت کنید.
حال، وقتی این سه لیست را در کنار هم قرار میدهید، باید بتوانید یک نوع نمودار وَن ایجاد کنید که به این سه سوال پاسخ میدهد:
- دوست دارم چه کار کنم؟
- من در چه کارهایی خوب هستم؟
- برای چه چیزهایی پول خرج میکنم؟
از طریق این تمرین، شما باید بتوانید صنایع یا کسبوکارهایی که در دایره صلاحیت شما قرار میگیرند را شناسایی کنید. این لیست نقطه شروع جستجوی شرکتها برای سرمایهگذاری است.
در چهارمین نکته از نکات سرمایهگذاری وارن بافت به ضربهگیر اقتصادی میرسیم. بافت علاوه بر پیدا کردن شرکتهای کمارزشگذاری شده، به دنبال سهامی بود که بافری در برابر ضرر داشته باشند.
بدیهی است که ما نمیتوانیم تمام اتفاقات آینده را پیشبینی کنیم اما خوب میدانیم که فراز و نشیبهای زیادی وجود خواهد داشت.
برخی از کسبوکارها محصولات و خدماتی ارائه میدهند که پتانسیل مقاومت در برابر اتفاقات مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را دارند. این کالاها و خدمات همان ضربهگیر مدنظر ماست.
برای مثال کوکاکولا برندی است که در برابر مشکلات اجتماعی و جنگ جهانی دوم مقاومت کرده و همچنان برای همه نسلها جذابیت دارد. این شرکت در طی سالیان دراز دارای ضربهگیرهای اقتصادی بوده.
مورد دیگری که باید به آن توجه کرد این است که ایا شرکتی میتواند قیمت محصولش را بالاتر ببرد و باز هم مشتری داشته باشد؟ بله؛ نایک و مکدونالد.
و ویژگی دیگر برای داشتن ضربهگیر اقتصادی این است که شما مدل تولید کارآمد و کمهزینه داشته باشید و با ارائه قیمت مقرون به صرفهتر، رقبا را کنار بزنید.
این ضربهگیرهای اقتصادی ممکن است همیشه دوام نیاورند مخصوصا در شرکتهای حوزه تکنولوژی که رقابت بسیار بالاست. شاید الان محصولات اپل دارای ضربهگیر باشند ولی اگر محصولی جدید و خلاقانهتری از راه برسد، اپل یک شبه منسوخ میشود.
در این مرحله، شما باید ایدهای مناسب از نوع کسبوکارهایی که وارن بافت هنگام سرمایهگذاری جدید به دنبال آن میگردد داشته باشید. بنابراین وارد بخش فنیتر سرمایهگذاری ارزشی میشویم: مبانی تعیین ارزش واقعی یک کسبوکار.
پنجمین راز موفقیت وارن بافت، درک زبان کسبوکار است و این یعنی یادگیری خواندن صورتهای مالی. این مسئله ممکن است باب میل همه نباشد اما معطل نکنید، به خصوص اگر میخواهید سرمایهگذاریهای هوشمندانهای مانند وارن بافت انجام دهید.
برای درک اصول اولیه، یک سناریوی سریع را اجرا میکنیم.
تصور کنید کسبوکاری را کشف کردهاید که در نگاه اول فرصتی خوب برای سرمایهگذاری به نظر میرسد. به عنوان مثال این شرکت ساختمانی جین نام دارد.
شما می خواهید سه صورت مالی اصلی شرکت را بررسی کنید: ترازنامه، صورت سود و زیان و صورت جریان وجوه نقد. چطور آنها را بدست میآوریم؟ با جستجوی سریع در گوگل!
با ترازنامه شروع میکنیم که ارزش واقعی یک شرکت یا بهعبارت دیگر دارایی خالص را نشان میدهد. با جمعکردن تمام داراییهای شرکت و تفریق تمام کسوراتش از جمله بدهیها میتوانید آن را محاسبه کنید.
روی نسبت بدهی به سرمایه شرکت تمرکز کنید. مثلا شرکت ساختمانی جین بدهی به میزان 500٫000 دلار در کنار سرمایه به ارزش 1٫300٫000 دلار دارد. یعنی نسبت بدهی به سرمایه آن 38 درصد است که درواقع نتیجه بدی نیست. در واقعیت خیلی از شرکتها نسبت بدهی به سرمایه 100 درصد یا حتی بدتر دارند.
سپس به صورت سود و زیان نگاه کنید. این صورت مالی سود خالص شرکت که درآمد منهای مالیات و هزینهها است را نشان میدهد. نکته کلیدی در اینجا بازده سرمایه است. تصور کنید دارایی جین در سال 2015 1٫000٫000 دلار بود. حال صورت درآمد نشان میدهد که در سال 2016 به سود خالص 520٫000 دلار رسیده است. این به معنای بازده 52 درصد سرمایه است که عالیست. درواقع، هر مقداری بالاتر از 15 درصد بسیار خوب است.
در نهایت، باید صورت جریان وجوه نقدی را بررسی کنید. این صورت به ما نشان می دهد که شرکت چگونه از پول خود استفاده میکند. آیا پول نقد کافی برای فعالیتهای روزانه دارد؟ آیا بدهیهای خود را پرداخت میکند؟ آیا سهامداران سود سهام خود را دریافت میکنند؟ در اصل شما جریان نقدی ثابت و مثبت سالانه را مشاهده میکنید.
همه مشاغل گاهیاوقات وارد جریان نقدینگی منفی میشوند که ناشی از خریدهای بزرگ یا شاید چرخههای فروش باشد اما به طور کلی شما اسناد سالهای گذشته را برای مشاهده تاریخچه نقدینگی مثبت بررسی میکنید.
زیر ذره بین قراردادن صورتهای مالی یک شرکت کار آسانی نیست اما بهمحض اینکه بدانید دقیقا به دنبال چه هستید در آن مهارت پیدا میکنید.
اما بعد از بررسی وضعیت مالی یک شرکت و اطمنیان به سودآور بودن آن، نمیتوان زمان سرمایهگذاری را مشخص کرد. اینجاست که بحث ارزشگذاری وارد صحنه میشود.
به عنوان یک قانون کلی، شما زمانی سهام را میخرید که قیمت آن پایین و در شرف بالارفتن باشد. کلید این مسئله روش Net-Net است که توسط بنجامین گراهام توسعه داده شد و درواقع ستون اصلی مبحث سرمایهگذاری ارزشی میباشد.
Net-Net در مورد مقایسه دو عدد است. عدد اول ارزش دارایی خالص جاری یک شرکت یا NCAV(Net Current Asset Value) است که گاهی اوقات آن را ارزش نقدشوندگی نیز ذکر میکنند که مطمئنا اصطلاح بسیار فنی است، اما درک آن چندان سخت نیست. در ادامه آن را توضیح خواهیم داد. در حال حاضر تنها NCAV را بهخاطر بسپارید. عدد دیگر، ارزش خالص دارایی جاری در هر سهم است.
به NCAV یا ارزش نقدشوندگی برمیگردیم. نقدشوندگی زمانی اتفاق میافتد که یک شرکت برای پرداخت بدهیهای خود، همهچیز را بفروشد. در آن زمان هرچه که باقی بماند متعلق به سهامداران است و این باقیمانده همان NCAV است.
خبر خوب اینکه ما از قبل میدانیم چگونه این عدد را بدست آوریم. این عدد در ترازنامه که قبلا بررسی کردیم موجود است. به شرکت ساختمانی جین برمیگردیم. ترازنامه می گوید که کل دارایی های جاری شرکت 700٫000 دلار است. از سوی دیگر جمع تمام بدهیها به 650٫000 دلار می رسد. این بدین معنی است که NCAV جین 50٫000 دلار است. اکنون تنها کاری که باید انجام دهیم این است که NCAV را به ازای هر سهم محاسبه کنیم.
برای این کار، باید تمام سهام موجود در شرکت را جمعآوری کنید که شامل سهام سهامداران، کارکنان، بانکها و غیره میشود.
فرض کنید شرکت جین دارای 20000 سهم است. تقسیم 50000 NCAV بر 20000 سهم نشان میدهد که NCAV جین در هر سهم 2.50 دلار است.
در این مرحله، این سوال پیش میآید که قیمت فعلی هر سهم در شرکت ساختمانی جین چقدر است؟ آیا سهام در حال حاضر با قیمتی کمتر از 2.50 دلار فروخته میشود؟ اگر چنین است، در این صورت شرکت زیر قیمت ارزشگذاری شده است.
اکنون یک فرصت خوب برای سرمایه گذاری احتمالی بدست آوردیم. اما روشNet-Net یک گام جلوتر برمیدارد. بنجامین گراهام معتقد بود بهترین فرصتها با حاشیه امن 33.3 درصدی ارائه میشوند که به این معنی است که قیمت فعلی هر سهم باید یک سوم کمتر از NCAV هر سهم باشد. بنابراین، اگر سهام شرکت جین به قیمت حدود 1.60 دلار به ازای هر سهم فروخته میشود، قطعا مورد مناسبی برای سرمایهگذاری شناخته خواهد شد!
آخرین راز سرمایهگذاری وارن بافت:
پس از انجام آن عملیات ریاضی، به سراغ کار سادهتری میرویم: مدیریت سبد خرید. کلیت راز هفتم در مورد مدیریت سبد خرید شما به روشی عاقلانه و مسئولانه است.
اما این نکته آخر را با پذیرش یک حقیقت ساده شروع میکنیم: هیچکس همواره بینقص نیست. مدیریت یک سبد خرید متنوع، روشی هوشمندانه برای دادن فضای اشتباهکردن به خود میباشد. این تکنیک باعث میشود تا برخی از سرمایه سقوط کرده یا ثابت بمانند، درحالیکه هنوز سبد ما بهصورت کلی سودآور میباشد.
وارن بافت صدها کسبوکار خصوصی را در سبد خرید خود دارد اما همچنان سهام بیش از 40 شرکت بورسی در پرتفو سرمایهگذاریاش نگهمیدارد. همانطور که خود بافت میگوید، «تنوع، محافظت در برابر جهل است».
پنج قانون برای مدیریت سبد خرید وجود دارد: اولین قانون تخصیص بودجه است. قبل از شروع سرمایهگذاری، میزان پولی که قرار است در حال حاضر استفاده کنید وهمچنین مقداری که برای سرمایهگذاریهای آتی کنار خواهید گذاشت را مشخص کنید.
قانون دوم بیان میکند هرگز بیش از 10 درصد سرمایه خود را در یک سهام قرار ندهید. درواقع متنوع انتخاب کنید و هیچگاه تمام تخم مرغهای خود را در یک سبد قرار ندهید.
قانون سوم در مورد رتبهبندی سهامهای بالقوه است. فرض کنید به 20 شرکت علاقهمند هستید. کمی زمان بگذارید و بر اساس میزان اطمینانتان نسبت به هرکدام از آنها یک فهرست رتبهبندی تهیه کنید. این کار یک استراتژی ساده در اختیار شما قرار میدهد: هر چه رتبه یک شرکت بالاتر باشد، استحقاق بیشتری برای پول شما دارد. وقتی هم آن شرکت زیر قیمت ارزشگذاری میشود، شما دقیقا میدانید باید چه کاری انجام دهید.
قانون چهارم: حداقل سالی یک بار سبد خرید خود را بازبینی کنید. مراقب گزارشهای سالانه و سهماهه منتشرشده شرکتها باشید و اگر متوجه رویههای نگرانکنندهای شدید، اصلاحات لازم را انجام دهید.
و در نهایت به قانون پنج میرسیم که به ما میگوید فقط بر اساس قیمت، سهام خود را نفروشیم. یک شرکت خوب چیزی بیش از قیمت سهام آن است. به سرمایهگذاری مانند یک کارمند فکر کنید. از خود بپرسید: آیا کارمندی را فقط به این دلیل که روز یا حتی هفته بدی داشته اخراج میکنید؟ شرکتهای شگفتانگیز میتوانند هرازگاهی افت قیمتهای بسیاری را تجربه کنند.
در واقع بافت دقیقا زمانی که قیمت سهام یک شرکت قدرتمند افت میکند، دوست دارد سرمایهگذاری کند و شما در حال حاضر آن سهام را در سبد خرید خود دارید.
این هفت راز سرمایهگذاری شاید شما را یک شبه مولتی میلیونر نکنند اما نقطه شروع را به خوبی بهشما نشان خواهند داد. بقیه ماجرا به خود شما بستگی دارد.
هفت راز برای سرمایهگذاری مانند وارن بافت وجود دارد که با ایجاد عادات خوب درمورد پول شروع میشود. این عادات مانند کنار گذاشتن یک مقدار معین هفتگی یا ماهانه برای پسانداز و کنار گذاشتن یک بودجه اضطراری میباشد. نکات دیگر همگی در مورد سرمایهگذاری ارزشی هستند؛ راههایی برای یافتن شرکتهای زیرقیمتارزشگذاری شده و سرمایهگذاری در آنها. بافت همچنین از تکنیک دایره صلاحیت در هنگام سرمایهگذاری استفاده میکند که اطمینان میدهد نحوه عملکرد هر شرکت را میتوان درک کرد. او همچنین در شرکتهای قدرتمند دربرابر بحران اقتصادی سرمایهگذاری میکند تا آن شرکتها بتوانند در برابر رکودهای اقتصادی مقاومت کنند. در آخر خرید سبد متنوع به خوانندگان پیشنهاد میشود.