سال ۱۹۹۰ در دانشگاه استنفورد آزمایشی انجام شد که نتایج جالبی داشت، تعدادی از دانشجویان به صورت رندوم انتخاب شدند و آنها را به دو گروه تقسیم کردند. از گروه اول خواستند یک آهنگ خیلی معروف را با ضرب انگشت روی میز بزنند و در نقطه مقابل گروه دوم باید آن آهنگ را حدس میزدند.
گروه اول، آهنگ تولدت مبارک را نواختند و وقتی از آنها سوال شد که تخمین میزنید چند درصد افراد به درستی اسم آهنگ رو تشخیص دادهاند؟ افراد گروه اول اطمینان داشتند چون آهنگ تولدت مبارک را نواختهاند و آهنگ خیلی معروف است، حداقل نیمی از گروه دوم باید آهنگ را درست حدس زده باشند.
این آزمایش ۱۲۰ بار تکرار شد و نتیجه بسیار عجیبی داشت، از ۱۲۰ آهنگی که نواخته شد تنها ۵.۲ درصد افراد توانسته بودند آهنگ را به درستی تشخیص دهند!
این آزمایش را با مدلهای گوناگون انجام شد ولی در همه موارد تقریبا نتیجه یکسان بود و همین اتفاق باعث شد پژوهشگران نظریه نفرین دانایی را ارائه کنند.
نفرین دانایی چه زمانی پدید میآید؟
وقتی شما از موضوعی آگاه هستید (مثلا به علم و دانش خاصی اشراف دارید) ممکن است دچار یک خطای بزرگ شوید و فکر کنید بقیه هم دقیقا به اندازه شما به آن موضوع اشراف دارند و موضوع را به اندازه شما میفهمند درصورتی که اینطور نیست و همین عامل باعث میشود در انتقال مفاهیم دچار مشکل شوید.
به طور مثال، ممکن است یک مدیر به یک سری چالش برخورد کند و برایش حل کردن آن مسائل بدیهی باشد، حالا بدون اینکه توضیح خاصی راجع به آن موضوع به کارکنان بدهد و راه و روشهای احتمالی برای حل آن مشکلات ارائه دهد، انتظار دارد کارمندان کاملا موضوع را درک کرده و برای آن راهکار پیدا کنند.
یا مثلا برخی از فروشندگان فکر میکنند مشتری از تمام ویژگیهای محصولات آگاه است پس سوالات مشتری را ابتدایی تلقی میکنند و بجای توضیح کافی یا جواب دادن به سوالات ابتدایی مشتریان دائما یک جمله را تکرار میکنند: " به من اعتماد کنید این محصول امتحانش را پس داده است" در این حالت فروشنده دچار نفرین دانایی شده و مشتری را بیشتر گمراه میکند.
چطور از دام نفرین دانایی رها شویم؟
-
دیدگاهتان را تغییر دهید و از زوایای مختلف به مسائل نگاه کنید:
برای دوستان نزدیک خود که در حیطه تخصصی شما نیستند و به اندازه شما دانش ندارند و سطح علمی پایینتری از شما دارند، مسائل را توضیح دهید و ببینید تا چه حد متوجه منظور شما را متوجه شدهاند.
-
مخاطب خود را بشناسید:
بسیاری از اوقات ما واقعا مخاطب هدف خود را نمیشناسیم و نمیتوانیم متناسب با سطح آگاهی او مطالب را ارائه دهیم. به طور مثال، در اینستاگرام سطح علمی مخاطبان با دانشجوهای تخصصی آن رشته خاص متفاوت است، پس نباید مطالب را در اینستاگرام به نوعی بیان کنیم که انگار قرار است آخر ترم از آنها امتحان بگیریم!
-
مثال بزنید و داستان سرایی کنید:
هنر داستان سرایی را دسته کم نگیرید، برای بسیاری از مخاطبان استفاده از داستان و نمونههای مرتبط، تاثیر بسیار بالاتری نسبت به کلمات تخصصی دارد، بیان سخت ودشوار باعث میشود مفهومی که میخواهیم ارائه کنیم، آن طور که باید در ذهن مخاطب جا نگیرد.
-
فیدبک بگیرید:
برای دستیابی به یک دیدگاه خنثی و بی طرفانه باید از مخاطبانتان بازخورد بگیرید. وقتی نظر مخاطب را میپرسید دارید این اجازه را به خود میدهید که افراد دیگر، از زوایای دیگر به مسئله شما نگاه کنند، زاویهای که خودتان قادر به دیدن آن نیستید.
-
در کنار مخاطب باشید نه مقابلش:
هنگام ارائه یک محتوا، این را به مخاطب تفهمیم کنید که با هم و در کنار هم جلو میروید و قرار است یک موضوع را باهم و در کنار هم یاد بگیریم. این احساس باعث میشود مخاطب همراهی بیشتری با شما داشته باشد و درنتیجه منظور شما را بهتر متوجه شود.