فرض کنید در شهر کوچکی زندگی میکنید و هیچکس در این شهر موز نمیفروشد. به بیان دیگر عرضهای برای موز نیست، اما افرادی که در این شهر زندگی میکنند، دوست دارند موز بخورند، یعنی تقاضا برای موز وجود دارد. پس ما در اینجا یک عدم تعادل داریم؛ مردم موز میخواهند اما فروشندهای نیست.
فردی این نیاز مردم را متوجه میشود، موز به شهر وارد میکند و شروع به فروش موز میکند
در ابتدا او سود خوبی کسب میکند؛ زیرا افراد زیادی موز میخرند و او تنها کسی است که موز دارد!
با گذشت زمان افراد دیگری که میبینند فروش موز چه سود خوبی دارد، متوجه موضوع میشوند و موز وارد میکنند و شروع به فروش میکنند. این موضوع عرضه موز را افزایش و سود فروشنده اول را کاهش خواهد داد و هرچه فروشندههای موز بیشتر شوند، عرضه نیز بیشتر خواهد شد.
حالا اگر تعداد فروشندگان موز زیاد شود اما تقاضای مردم افزایش نیابد، چون میزان عرضه بالاتر از تقاضاست دو حالت اتفاق میافتد، حالت اول اینکه برخی فروشندگان از بازار خارج میشوند، حالت دوم این است که قیمت موز کاهش پیدا خواهد کرد.
قیمت کالاها را میزان عرضه و تقاضا تعیین میکند، اگر میزان عرضه بیشتر از تقاضا باشد قیمتها افت خواهند کرد و برخی از عرضه کنندگان را از بازار خارج میکند تا تعادل برقرار شود و برعکس اگر میزان تقاضا از عرضه بیشتر باشد، قیمتها افزایش مییابند و همین عامل باعث میشود عرضه کنندگان جدیدی وارد بازار شوند تا تعادل برقرار شود.