نبرد سیاتل، واژهای که احتمالاً برای شما آشنا باشد. این نبرد، همان اعتراضی بود که علیه تجارت آزاد شکل گرفت. اگر کمی با اقتصاد سروکار داشته باشید، شنیدهاید که تجارت آزاد به دو طرف تجارت، سود میرساند. پس چه عاملی سبب شد که اعتراضات این چنینی علیه تجارت آزاد در جهان شکل بگیرد؟ آیا رفتار آنان غیرواقعی است؟ پاسخ یک نه مثبت است و این مطلب قرار است علت این نه مثبت را برای شما واکاوی کند؛ اما اینجا بهصورت خلاصه بگوییم که به همان اندازه که وضعیت بسیاری با تجارت آزاد بهتر میشود، افرادی هم وجود دارند که تجارت آزاد، وضعشان را بد میکند. اما بههرحال منافعی که از تجارت آزاد، به دست میآید، بسیار بیشتر از مضرات آن خواهد بود.
منحنی امکانات تولید
اگر به اطراف خود نگاه کنید، احتمالاً بسیاری از کالاها و خدماتی که در اختیار دارید، در کشور ما تولید نشده است. برای مثال ممکن است کفشی که به پا دارید از یک کشور، موبایلی که از آن استفاده میکنید، از یک کشور دیگر، میز و صندلی و سرویس خوابتان از کشور دیگر آمده باشد.
انگیزه اصلی برای چنین دادوستدی چیست؟ چرا کشورها با یکدیگر دادوستد میکنند و کالاهای مختلف، در کشورهای مختلف تولید میشود؟ پاسخ سؤال، در این نکته نهفته است: همه ما میتوانیم وضع خود را با تجارت بهتر کنیم. زیرا تجارت اجازه میدهد که تولید کل در یک جامعه حداکثر شود. بیایید موضوع را با یک مثال واضحتر کنیم.
فرض کنید قرار است برای شغل جدید خود ۲۴۰ وبسایت و ۲۴۰ برنامه برای هر یک از این وبسایتها تولید کنید. ازآنجاکه قرار است این برنامهها و وبسایتها منحصربهفرد باشند، شما باید برای تولید هر یک از صفر شروع کنید. حالا شما میخواهید ببینید که در یک روز هشتساعته چهکارهایی میتوانید انجام دهید؟ به عبارت بهتر شغل خود را یک اقتصاد دو کالایی در نظر بگیرید که برنامه یارانهای و وبسایت تولید میکند و حالا قرار است این هشت ساعت بین تولید سایت و برنامه تقسیم شود.
جدول بالا، حالتی را نشان میدهد که زمان شما بین این دو مأموریت تقسیم شده است. یک راه ساده برای هضم بهتر این ماجرا، کشیدن منحنی امکانات تولید است. یک منحنی امکانات تولید، رابطه میان بیشینه تولید یک کالا را با سطح معینی از تولید کالایی دیگر نشان میدهد. این نمودار به ما میگوید که با منابع و امکانات موجود، چقدر میتوان کالا و خدمت تولید کرد.
نمودار بالا، منحنی تولید شما در بازی یارانهای و وبسایت را نشان میدهد. در مورد این نمودار چند نکته قابلتوجه است:
- نقاطی مانند نقطه B در منحنی تولید، هم قابل حصول هستند و هم کارا.
- نقاط داخلی یعنی نقطه A قابل حصول هستند، اما کارا نیستند.
- نقاط بیرون منحنی یعنی نقطه C، نقطه غیر قابل حصول شمرده میشود.
برایناساس، هر نقطه روی منحنی امکانات تولید، زیر منحنی و یا بالای آن، نمایانگر سطح تولید در هشت ساعت است. ترکیباتی که روی خط منحنی تولید قرار دارند، هم قابل حصول هستند و هم کارا. یعنی هم میتوانیم به این نقاط دست پیدا کنیم و هم منابع ما را بهصورت کامل در بر میگیرد. هر ترکیبی که بیرون از منحنی قرار بگیرد نیز غیر قابل حصول است. زیرا شما در یک بازه هشتساعته نمیتوانید بیشتر از یک سطح، کالا و خدمت تولید کنید. این امر امکانپذیر نیست. زیرا منابع شما اجازه چنین کاری را به شما نخواهد داد.
محاسبه هزینه فرصت
زمانی که شما وبسایت بیشتری تولید کنید، طبیعتاً میتوانید برنامه رایانهای کمتری بنویسید و برعکس. هزینه فرصت وبسایت تولیدی شما در اینجا برابر خواهد بود با برنامههای رایانهای ازدسترفته تقسیم بر وبسایتهای بهدستآمده.
هزینه فرصت برنامههای یارانهای نیز بدین صورت به دست میآید که وبسایتهای ازدسترفته را بر برنامههای یارانهای بهدستآمده تقسیم کنیم.
حالا بر اساس منحنی نشان داده شده، برای تولید وبسایتها شما به ۳۰ روز و برای تولید برنامهها به ۴۵ روز زمان نیاز خواهید داشت و ممکن است این موضوع شما را مضطرب کند که از پس انجام این کار برنیایید. اما در اینجا یک پیشنهاد عالی خواهید داشت. فرد دیگری نیز وجود دارد که باید کار مشابه را انجام دهد. اما او برعکس شماست. یعنی بر خلاف شما که وبسایت را در زمان کمتری انجام میدهید، او در تولید برنامه یارانهای مستعدتر است.
منحنی امکانات تولید شما و الویا
مزیت نسبی، مبنایی برای تجارت
مزیت نسبی عبارت است از قابلیت یک فرد یا بنگاه یا کشور برای تولید کالای معین با هزینه فرصتی کمتر از تولیدکنندگان دیگر.کلید تعیین اینکه چه کسی مزیت نسبی دارد آن است که هزینه فرصت افراد را با یکدیگر مقایسه کنیم. بنابر آنچه گفته شد، شما و اولویا باید چیزی را تولید کنید که در آن مزیت نسبی دارید. بدین صورت وضعیت هر دوی شما بهتر خواهد شد و کار نیز در زمان کوتاهتری به سرانجام خواهد رسید.
تخصص گرایی
بنابر آنچه گفتیم، به نفع همه است که چیزی را تولید کنند که در آن مزیت نسبی دارند. تخصص گرایی زمانی محقق میشود که یک بنگاه یا کشور چیزی را تولید کنند که در آن مزیت نسبی دارند و برای رفع سایر نیازها تجارت کنند. منافع حاصل از تجارت بسیار زیاد است.
مزیت مطلق
مسئله قبل ساده بود: توانایی شما و الویا، عکس یکدیگر بود و هر کدام از شما استعداد متفاوتی داشتید. اما حالا بیایید مسئله را کمی پیچیدهتر کنیم. فرض کنید شما یک دوره فشرده برنامهنویسی و طراحی وبسایت شرکت میکنید. دانشی که از رفتن به این کلاس به دست میآورید نیز سبب میشود بهرهوری شما در طراحی وبسایت سه برابر شود. در نتیجه منحنی تولید شما چرخشی خواهد داشت. حالا شما میتوانید در یک روز ۲۴ وبسایت بسازید و این هم از بازدهی پیشین شما و هم از بازدهی الویا بسیار بهتر است. در اینجا تکلیف چیست و باید چه کاری انجام دهید؟ آیا تجارت دیگر نمیتواند کمکی به شما بکند؟ خیر. اما بههرحال فواید حاصل از تجارت این بار برای شما کمتر از قبل مشهود خواهد بود. تنها بهتر بودن شما از الویا در دو کار بدین معناست که اکنون شما در هر دو کار، نسبت به قبل مزیت مطلق دارید. مزیت مطلق یعنی قابلیت یک فرد یا بنگاه یا کشور در تولید بیشتر یک کالای معین نسبت به تولیدکنندگان رقیب.
در واقع با وجود مزایای جدیدی که به دست آوردید، تجارت همچنان برقرار و بر سر جای خودش باقی است. اینجا منافع ناشی از تخصصگرایی چیست؟ نگاهی به جدول بالا داشته باشید. در این جدول، هزینه فرصت شما و الویا، ترسیم شده است. باوجود کلاسهایی که گذراندید، اما الویا همچنان در تولید وبسایت، دارای مزیت نسبی است. هزینه فرصت او برای تولید وبسایت از هزینه فرصت شما پایینتر است.
اما آیا این منطقی است؟ چرا همچنان با رفتن کلاس آموزشی، وضعیت شما بهتر نخواهد شد؟ آیا شما واقعاً نیازمند کمک الویا هستید؟
بهای تجارت
دلیل اینکه این مثال به نتیجه سودمندی برای شما نمیانجامد، آن است که ما رابطه مبادله را در مقایسه با مثال نخست ثابت نگه داشتیم. رابطه مبادله عبارت است از نرخ مبادله مذاکره شده برای کالاها در برابر کالاها. مزیت نسبی، اصل نیرومندی است. اما رابطه مبادله دقیقی به ما ارائه نمیدهد و تنها دامنهای را نشان میدهد که دادوستد درون آن اتفاق میافتد. البته باید توجه داشته باشید که هرچه طرفین تجاری، محصولاتی تولید کنند که بیشتر به یکدیگر شباهت دارند، از منافع حاصل از تجارت کاسته خواهد شد.
عواملی که مزیت نسبی در یک کشور را تعیین میکند:
تا اینجا در مورد مفهوم مزیت نسبی و مزیت مطلق، مثالهایی آوردیم و اکنون شما میدانید که مزیت نسبی و مزیت مطلق چیست. اما چه عواملی مزیت نسبی یک کشور برای تجارت را مشخص میکند؟
منابع طبیعی
انباشت منابع مصنوعی
فناوری
تحصیلات
نیروی کار و سرمایه فیزیکی
آب و هوا
به دلیل دامنه وسیعی که این عوامل دارند، بایدی بگوییم که مزیت نسبی کشورها در طول زمان ممکن است تغییر داشته باشد. درست مانند همان کلاس برنامهنویسی شما که با رفتن یک کلاس آموزشی، ورق برگشت.
استدلالها علیه تجارت آزاد
باتوجهبه آنچه گفتیم، تجارت میان کشورها، میتواند منافع زیادی برای ما به دنبال داشته باشد. اما با این اوصاف، اصلاً چرا باید کشوری وجود داشته باشد که بخواهد مانع تجارت شود؟ معترضانی که ابتدای مطلب به آنان اشاره کردیم، چرا با تجارت مشکل دارند؟ در این زمینه برخی استدلالها مطرح میشود:
نگرانی در زمینه امنیت ملی
ترس از اثرات جهانیشدن بر فرهنگ یک کشور
نگرانی در زمینه محیطزیست و منابع
استدلالهای مربوط به صنایع نوپا
اثرات بالقوه منفی بر دستمزدها و مشاغل محلی
اثرات تعرفهها
بسیاری از افراد وقتی موضوع دادوستد به میان میآید، در مورد شغل خود نگران خواهند شد. یکی از حمایتهای دولتها همواره در طول تاریخ، وضع تعرفه بوده است. تعرفهها عبارت است از مالیاتهایی که دولتها بر کالاها و خدماتی که وارد کشور میشوند، وضع میشود.تعرفهها بهصرف ماهیت حمایتی که دارند، در تعادل قیمتها و کمیت مداخله کرده و به طور مصنوعی از رفاه یک جامعه میکاهند. بیایید بازار کفش را مورد بررسی قرار دهیم. فرض کنید دانمارک برای حمایت از صنایع نوپا خود تصمیم میگیرد بر کفشهای وارداتی در کشور، ۱۵ دلار مالیات ببندد. جدول پایین، اثرات این تعرفه را نشان میدهد.
پیش از وضع تعرفهها مازاد رفاه مصرفکننده در ناحیههای B.E.F و J.H.I و J نشان داده میشود. این ناحیهای است که در زیر منحنی تقاضا اما بالای خط قیمت جهانی قرار دارد. قیمت جهانی عبارت است از قیمت فراگیر یک کالا در بازار جهانی.
پس از وضع تعرفه اما وضعیت متفاوت خواهد شد. با وضع تعرفه، قیمت کفش در داخل از ۲۵ دلار به ۴۰ دلار افزایش مییابد. در نتیجه وضع تعرفه مازاد رفاه مصرفکننده را به ناحیه B.F.H کاهش مییابد. حالا زیان در مازاد رفاه به کجا میرود؟ این زیان در ناحیه E به تولیدکنندگان میرسد. در نتیجه مازاد رفاه جدید آنان، ناحیه A.E است. وضع آنان بهتر شده و میتوانند محصول خود را با قیمت بهتری به فروش برسانند. در اینجا ناحیه I به دولت میرسد و در نتیجه وضعیت دولت هم از این شرایط بهتر خواهد شد.
و اما نقطه G.J همان زیان طاقتفرسای وضع تعرفههاست. در اینجا اقتصاد دانمارک این دو مثلث را از دست خواهد داد. این هزینهای است که دانمارکیها با وضع تعرفه بابت حمایت از صنعت کفش در این کشور میپردازند. همین تحلیل میتواند بهخوبی تبیین کند که چرا اقتصاددانان با وضع تعرفهها مشکل دارند و آن را امری مطلوب نمیدانند.
نظر شما چیست؟ حمایت گرایی و وضع تعرفه به نفع اقتصاد یک کشور است یا به ضرر آن؟